چقدر دلم تنگ شده برای روزای گذشته
چقدر دلم برای دلهره دیدن داشتن تنگ شده
دلم برای اینکه دستم رو بگیری و بریم کافی شاپ تنگ شده
حتی دلم برای خودمم تنگ شده تو راست میگی من همون گل عاشق اول اولا نیستم . میدونی بین من و تو
چه عشقی بود ِ الانم هست . آره هست فقط ما نشونش نمیدیم .میدونم بین ما فاصله نیست.
ما جفتمون تو این شهرشلوغ هستیم جفتمون توی یه شهر هستیم اما ۲ روزه که همدیگرو ندیدیم . هم من هم تو خوب میدونیم اگه امروزم هم .........ولش کن .
چقدر هوا سرده
و من چقدر از خودم دور شدم گاه سایه ای به من میگوید تو به خود رسیدی
و من همیشه درگیر این سایه ها هستم
دوست دارم چنان شعری مرموز بسرایم که هیچ کس درکش نکند حتی تو
به راستی چرا از عقربه های ساعت تمنای تند تر راه رفتن را ندارم
سایه ها به من خیلی نزدیک هستن نمیدانم تو را به مجازات ببرم یا خود را ...یا هر دو
میدونی من و تو خیلی گناه کاریم هر دو نفری که یه تبر بردارن و محکم به تنه درخت عشقشون
بزنن و بگن خوب ما زدیم درخت درخت نبود که زخمی شده گناه کردن یه گناه بزرگ.
فرزان ؟ یادته رفتیم فرحزاد ؟ یادته برام عروسک خریدی ؟ یادته ...؟ یادته.....؟
دیگه نمیتونم بنویسم ...............
عاشقانه دوستت دارم .